اصل سنخیت میان قوا و عوالم هستی 📔

در طبیعت، هر قابلیتی که در یک موجود وجود دارد، بستری برای ظهور دارد؛ برای مثال، شنا کردن بدون آب، پرواز بدون هوا، یا تفکر بدون ذهن ممکن نیست.

 

قوای انسان (مانند عقل، تخیل، و کمال‌خواهی) نشان می‌دهد که او برای جهانی فراتر از ماده طراحی شده است.

اگر چنین جهانی وجود نداشته باشد، این قوا بدون کاربرد خواهند بود، که برخلاف حکمت آفرینش است.

 

اصل حرکت جوهری و تکامل بی‌پایان 📗

 

بر اساس دیدگاه حرکت جوهری (مانند آنچه ملاصدرا بیان کرده)، هر موجودی در حال تکامل است.

اگر انسان تنها در دایره مادی محدود شود، حرکت او به تکامل نهایی نمی‌رسد.

این نشان می‌دهد که او باید به سفری بی‌پایان در عوالم دیگر ادامه دهد.

 

تفاوت بین حیوان و انسان در ظرفیت بی‌نهایت 📓

 

حیوانات دارای قوا و غرایزی محدود هستند که کاملاً در این دنیا به فعلیت می‌رسند (مثلاً غریزه تغذیه، تولیدمثل و بقا).

اما انسان دارای میل بی‌نهایت به دانش، قدرت، جاودانگی و معنا است.

این تفاوت نشان می‌دهد که حیات او محدود به دنیا نیست، بلکه امتداد دارد.

 

اصل لزوم تناسب میان علت و معلول 📙

 

خداوند به عنوان علت، موجودی دارای حکمت و قدرت مطلق است.

معلول (انسان) نیز باید دارای غایتی متناسب با این علت باشد.

خلقت انسان با این همه استعداد و قوا نمی‌تواند فقط برای چند دهه زندگی باشد، بلکه باید ادامه داشته باشد.

 

شهود درونی و تجربه انسانی 📚

 

بسیاری از انسان‌ها در لحظات خاصی از زندگی، احساس می‌کنند که به این دنیا تعلق ندارند و چیزی فراتر از آن را جست‌وجو می‌کنند.

تجربه‌های نزدیک به مرگ (NDEs)، حس بی‌زمانی در رویاها، و حتی میل به جاودانگی در هنر و علم، همه نشانه‌هایی از این حقیقت‌اند.

نتیجه:

اگر همه این موارد را کنار هم بگذاریم، درمی‌یابیم که ابدیت انسان یک ضرورت عقلی و وجودی است، نه صرفاً یک آموزه دینی. این استدلال را می‌توان به عنوان یکی از اصول مکتب کنش و واکنش مطرح کرد، زیرا نشان می‌دهد که انسان همواره در حال کنش و واکنش با عوالم مختلف هستی است و این فرآیند پایان‌ناپذیر است.

 

برای مطالعه  در مورد رابطه عالم قضا و قدر در سخن امام علی علیه السلام روی این لینک کلیک کنید.