📑 انطباق علم، فلسفه و دین - مکتب فکری کنش واکنش

 

نسبت میان علم، فلسفه و دین از جمله ژرف‌ترین و پُرمناقشه‌ترین موضوعات اندیشه بشری است. درحالی‌که علم عموماً بر داده‌های مشاهده‌پذیر و قابل تکرار تکیه دارد، فلسفه به جست‌وجوی مبانی هستی‌شناسی و عقلانی می‌پردازد، و دین به ساحت ملکوت و وحی متصل است. با این حال، می‌توان ادعا کرد که این سه، اگر از زاویه درست به آن‌ها نگریسته شود، تجلیات گوناگون حقیقت واحدی هستند. در این مقاله، سعی داریم بر مبنای یک داده نجومی ـ یعنی میل کلی زمین (Obliquity of the Ecliptic) ـ نمونه‌ای از هم‌افزایی علم، دین و فلسفه را نشان دهیم.

 

 📈  داده‌های علمی درباره میل کلی

 

 میل کلی، زاویه‌ای است بین استوای سماوی و منطقه‌البروج که مسیر ظاهری خورشید را در آسمان زمین مشخص می‌کند. این زاویه در حال حاضر حدود ۲۳٫۴۴ درجه است، اما داده‌های تاریخی نشان می‌دهد که در زمان بطلمیوس حدود ۲۳٫۸۵ درجه بوده و اکنون رو به کاهش است. دانشمندان امروز می‌دانند که این میل دایره‌البروجی در چرخه‌ای حدود ۴۱,۰۰۰ ساله بین ۲۲٫۱ و ۲۴٫۵ درجه نوسان می‌کند؛ نوسانی که ناشی از تعاملات گرانشی خورشید، ماه و سایر سیارات است.

 

از منظر علمی، این زاویه هرگز به صفر نمی‌رسد، زیرا همواره در بازه‌ای پایدار نوسان دارد. همچنین ماه به‌عنوان تثبیت‌کننده میل محوری زمین، مانع از هرگونه تغییرات شدید در این زاویه می‌شود.

 

📋  پرسش فلسفی: آیا این نوسانات تنها تابع علل فیزیکی هستند؟

 

در تحلیل فلسفی، این سؤال مطرح می‌شود که آیا همه‌ی تغییرات کیهانی صرفاً تابع علل مادی و گرانشی هستند یا آن‌که سنن و فراکنش‌های هستی نیز در این مسیر مؤثرند؟ نظریه حرکت جوهری صدرایی، که به تأیید تجربه و علم مدرن نیز رسیده، نشان می‌دهد که حرکت درون‌بودِ ذات اشیاء است. نمو نباتات، تکوین جنین، یا حتی فرسایش سیارات، همه نشانه‌هایی از این حرکت درونی‌اند.

 

از این زاویه، می‌توان گفت که حرکت در نظام آسمانی نیز صرفاً حرکت وضعی یا انتقالی نیست، بلکه سیارات و منظومه‌ها نیز حرکت تکوینی دارند؛ حرکتی که در طول زمان، کیفیت وجودی آن‌ها را دگرگون می‌کند. این حرکت‌ها را می‌توان «فراکنش‌های هستی‌شناختی» نامید، که با سنن جاری در عالم تکوین هماهنگ‌اند ولی الزاماً در معادلات فیزیکی محاسبه نمی‌شوند.

 

🕋  تحلیل قرآنی: فتق و رتق در قرآن 

 

قرآن کریم در آیه‌ای دقیق و پر رمز می‌فرماید:

«أَوَلَمْ یَرَ الَّذِینَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَاهُمَا»
(انبیاء: ۳۰)

 

این آیه بیان می‌دارد که آسمان‌ها و زمین در آغاز یکی بودند (رتق)، سپس آن‌ها را گشودیم (فتق). این آیه، از نظر کیهان‌شناسی، کاملاً با نظریه‌های مهبانگ و انفصال کهکشان‌ها انطباق دارد. اما در نگاه فلسفی و عرفانی، می‌تواند اشاره به وحدت کیهانی اولیه و بازگشت نهایی نیز داشته باشد. در این منظر، ممکن است در آینده نیز انطباقی دوباره میان برخی مدارها ـ از جمله منطقه‌البروج و استوای سماوی ـ رخ دهد، هرچند علم آن را ناممکن می‌پندارد.

 

🔭  دیدگاه نو: آیا ممکن است در آینده منطقه‌البروج با استوای سماوی منطبق شود؟

 

از منظر علمی صرف، چنین انطباقی مردود است، زیرا چرخه ۴۱ هزار ساله میل کلی، هرگز میل را به صفر نمی‌رساند. اما با در نظر گرفتن فراکنش‌های غیرمحسوس هستی ـ همچون حرکت جوهری پنهان در ذات سیارات، یا تغییرات کیفی در ساختار فضا-زمان در طول میلیون‌ها سال ـ امکان وقوع چنین انطباقی قابل تأمل می‌شود. در این صورت، شاید انطباق منطقه‌البروج و استوای سماوی، مقدمه‌ای باشد بر تحولات بنیادین اقلیمی و حتی پایان یک مرحله از حیات بشری و آغاز مرحله‌ای دیگر.

 

📖  نتیجه‌گیری: تقارب علم، دین و فلسفه

 

آنچه در این تحلیل روشن می‌شود، آن است که هیچ‌کدام از سه ساحت علم، فلسفه و دین به‌تنهایی نمی‌توانند تصویری کامل از واقعیت هستی ارائه دهند. علم در مقام اثبات می‌کوشد داده‌ها را تحلیل کند، فلسفه در مقام تحلیل، باطن و بنیان آن را می‌کاود، و دین در مقام ثبوت و هدایت، مقاصد و مسیرها را ترسیم می‌کند.

دیدگاهی که فراکنش‌های هستی‌شناختی و حرکت جوهری را در نظام کیهانی لحاظ می‌کند، امکان انطباق منطقه‌البروج با استوای سماوی را از نظر تکوینی، ممکن می‌داند، ولو آنکه علم، بر اساس داده‌های کنونی، آن را رد کند. این تقاطع بین داده علمی، تحلیل فلسفی، و اشارات قرآنی، نشان از امکان پیوندی عمیق میان علم، فلسفه و دین دارد؛ پیوندی که در پرتو آن، انسان به درکی متعادل‌تر و ژرف‌تر از کیهان، هستی و خویشتن دست می‌یابد