مراتب وجود در مکتب  کنش و واکنش 🔢


در مکتب  کنش و واکنش، چهار مرتبه‌ی وجود عبارت‌اند از: ذهنی، کتبی، لفظی و عینی. وجود ذهنی همان تصور یک چیز در ذهن است، وجود کتبی ثبت و نوشتار آن، وجود لفظی ادای آن، و وجود عینی تحقق واقعی آن در عالم خارج.


اگر سه نوع وجود اول (ذهنی، کتبی، لفظی) بازنمایی از وجود عینی باشند، حقیقت دارند؛ وگرنه بی‌فایده‌اند. مفاهیم و باورها اگر در عالم عینی محقق نشوند، صرفاً تصورات و الفاظی بی‌اثر خواهند بود.


📕 این سه وجود یعنی ذهنی، کتبی و لفظی از فعل و انفعال قدرها هستند. خود این مراتب کنش و واکنش‌های قدر بوده و محکوم به واکنش‌اند، ولی آن وجود عینی، وجودی مستقل دارد و اصل آن است. کسانی که آن وجود را در بیرون پیدا می‌کنند، با فعل و انفعالات خود آن را بیان می‌کنند.


این نظریه را می‌توان به مفاهیمی مانند ذکرها (الحمدلله، سبحان‌الله)، بهشت و جهنم و حتی پدر و مادر تعمیم داد. اگر کسی «الحمدلله» بگوید ولی تحقق واقعی حمد را درک نکند (یعنی ظهور و فعلیت یافتن پدیده‌ها را نبیند)، ذکر او صِرف لفظ است و به حقیقت نرسیده است.


📘 بر این اساس، هر پدیده‌ای که به ظهور می‌رسد، خود نوعی حمد است؛ زیرا رشد و فعلیت یافتن آن نشان از تجلی امر الهی دارد. بنابراین، حمد واقعی زمانی محقق می‌شود که انسان ظهور پدیده‌ها را مشاهده کند و آگاهانه «الحمدلله» بگوید. این بدان معناست که همه‌ی پدیده‌ها در واقع محامد الهی هستند، چرا که هر یک تجلی امر الهی و ظهور قضا در عالم قضاوت‌اند.

 

در مکتب  کنش و واکنش، بفعلیت رسیدن قضا در عالم قدر است، و در عالم قضاوت کنش‌های ما حکم می‌گیرند. اگر وجود ذهنی، کتبی و لفظی مفاهیم، در نهایت به ظهور عینی آنها منجر شود، آنگاه حقیقت آنها محقق شده و ما در مسیر حقیقت هستیم. اما اگر در همان سطوح اولیه باقی بماند، در یک وهم بی‌سرانجام خواهیم ماند.


📿  در تشهد نماز می‌خوانیم: «الحمدلله، اشهد ان لا اله الا الله»، یعنی همه ظهور و فعلیت‌ها از خدا و برای خدا است. هنگامی که از قوه به ظهور رسید، در آن صورت عالم را شهود می‌کند و این را به زبان می‌آورد، یعنی حکایت می‌کند آنچه رویت کرده است. لذا بعد از حمد می‌گوییم: «اشهد ان لا اله الا الله». در حالت قوه، چیزی نیستیم و در حقیقت یک نوع عدم هستیم. سپس آن را می‌نویسیم و بعد از آن ذهنیت را شکل می‌دهیم؛ وگرنه با حفظ این کلمات، دین و شناخت درست نمی‌شود.


برای روشن‌تر شدن این موضوع لازم است یک مثال آورده شود: آن اینکه دانه و یا تخم درختی داریم و آن مادام که جوانه نزده و سر از خاک بیرون نکرده، اگر باور داشته باشد که خورشید و ستارگان و آب و هوا وجود دارند، همه از باب نقل و قول و تقلید است. اما همین که سر از خاک بیرون زد، به‌طور آشکار نور و خورشید و ستارگان را با ظهور خود مشاهده می‌کند. پس اینکه آنها را نمی‌دید، نه اینکه آنها نبودند، بلکه وجود این تخم و بذر قابل مساعد نبود. وقتی مساعد شد، مشاهده کرد و با زبان حال خود می‌گوید: «اشهد ان لا اله الا الله».

 

 لذا در قرآن کریم می‌فرماید: "شهد الله و الملائکه و اولوالعلم قائماً بالقسط" یعنی خدا شهادت می‌دهد که جز او خدایی نیست، و بعد از خدا ملائکه شهادت می‌دهند که جز او خدایی نیست، و بعد از ملائکه علمایی که عدل و قسط (با آن تعریفی که از عدل و قسط کردم) را بر پا می‌دارند، شهادت می‌دهند که جز او خدایی نیست. شهادت بعد از به ظهور رسیدن، حقیقتاً شهادت است.

 

برای مطالعه در مورد رجعت در مکتب کنش واکنش روی این لینک کلیک کنید.